زایمان
باورم نمیشه که تو بغلمی فرشته من ، آراد من ،به خونه ما خوش اومدی...
آخرین تاریخ ملاقات با خانم دکتر 14 شهریور بود که بهم گفت اگر تا 20 دردت نگرفت برو بیمارستان بستری شو
همین طور هم شد و شما آقازاده ظاهرا دلتون نمیخواست پا به این دنیا بذارین.
19 من و بابایی همه چیز رو واسه ورود شما آماده کردیم و ساکمون بستیم و مامان حموم رفت و صبح روز20 به همرا ه مامان بزرگ و گلی جون (خاله مامان) رفتیم بیمارستان ومن بستری شدم.و بهم آمپول فشار تزریق کردند
از ساعت 10 صبح تا 2 بعد از ظهر طول کشید ولی بعد از معاینه دکتر گفت اگر بخوای طبیعی بیاری تا 3 روز دیگه باید همین روال ادامه پیدا کنه .پیشنهاد دادم که سزارین کنم و اون هم قبول کرد .خلاصه وارد اتاق عمل شدم
و ساعت 15 روز 20/6/91 آراد کوچیک ما دنیا اومد.
و حالا دردونه من تو بغل مامانشه
نمی تونم سختی های بعد از سزارین رو کتمان کنم .درد و بخیه و شب بیداری و ....ولی مادر بودن شیرین ترین سختی دنیاست