آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

نی نی گولو

سونوی سوم و گل پسرم

سلام پسمل مامانی بالاخره روز موعود فرارسید و منو بابایی رفتیم دکتر .بابایی منو گذاشت تو مطب و خودشم یه نیم ساعتی دم در مطب رژه رفت تا بالاخره نوبت ما رسید و خانم دکتر گفت نی نی گولوی قشنگم پسره بابایی از خوشحالی دم در مطب یه ماچ گنده از مامان گرفت بعدشم منو برد خونه و رفت گل و شیرینی خرید و با هم رفتیم طبقه پایین پیش مامانی. وای باورت نمیشه مامانی و خاله بینا چقدر خوشحاب شدن .آخه می دونی خونه ما همیشه یه پسر قند عسل کم داشت. خیلی خوشحالم گوگولی من.بابا هم همینطور .روزی ٣ بار زنگ میزنه اداره مامان میگه پسرکم چطوره؟؟؟؟ خلاصه خبر اومدنت همه رو خوشحال کرد حالا دیگه ببین اومدنت چیکار می کنه.   ...
20 ارديبهشت 1391

چکاپ ماه دوم

امروز برای دومین بار با هم رفتیم سونو خانم دکتر تو رو دید و گفت همه چی خوبه!قلب کوچولوتم مثل ساعت کار میکنه.من و بابایی خیلی خوشحالیم.دعا می کنم همیشه سالم باشی.
20 ارديبهشت 1391

سونوی دوم

دیشب بابایی مارو گذاشت مطب و گفت هر وقت کارتون تموم شد زنگ بزنین بیام دنبالتون. ولی واقعا دلشوره داشتم آخه خودم می دونم شبا موقع خواب چقدر اذیتت می کنم (نه که همیشه عادت داشتم رو دل بخوابم )شرمنده عزیزکم همش می ترسیدم یه چیزیت شده باشه خانم دکترم یه 5 دقیقه ای داشت رو دلم می گشت منم از ترس نفس نمی کشیدم بعدشم یه دفعه گفت چقدر شیطونه این نینی وایییییی خیلی خوشحال شدم پس تو سالمی خدا رو شکر بعدش پرسیدم خانم دکتر جنسیتش معلوم نیست گفت  احتمالا... این یه راز می مونه بین منو تو و خدا ...حتی به بابایی هم نگفتم .خانم دکتر گفت ماه بعد قطعیشو میگم اونوقت که مطمئن شدم به همه میگیم باشههههه   ...
20 ارديبهشت 1391

خرید

پنج شنبه من و بابایی و مامانبزرگ رفتیم تهران واسه خرید اولیه سیسمونی من مرخصی گرفته بودم ولی بابا براش جلسه گذاشتن و مجبور شدیم ظهر راه بیفتیم .ساعت 4 رسیدیم و تا ساعت 8 گشتیم . خدار وشکر تونستیم سرویس کامل کالسکه رو بگیریم ولی خب دیگه به لباس نرسیدیم بابا هم یه جفت کفش خوشمل واست خرید شب هم موندیم خونه پسر عمه مامان و جمعه عصری هم برگشتیم. مرسی مامانی که اذیتم نکردی و پسر خوفی بودی. ...
5 ارديبهشت 1391

شروع سال کاری جدید

سلام گلکم سال جدید کاری مامان و بابا شروع شده و الان ٤ روزه که میام سرکار .خیلی سخته بعد از ١٣ روز تعطیلی. فقط امیدوارم صبحهای زود که از خواب بیدارت میکنم تا بیام سر کار از دستم ناراحت نشی زندگی کارمندی همینه دیگه مامان جون. هفته دیگه دوشنبه میریم دکتر .دوباره قایم نشی ها آروم وایستا تا خانم دکتر بفهمه دخملی یا پسر من و بابایی برات تو یزد چند تا اسباب بازی خریدیم باید عکس اولین خریداتو بذارم تا بدونی که همش تو فکر توایم. یه خرس گنده واست خریدیم که وقتی برگشتیم خونه همه با تعجب به من و بابایی نگاه میکردن. خب چیه مگه ؟؟؟؟؟؟؟نی نی خودمه دوسش دارم!!!
17 فروردين 1391

نوروز 1391 یزد

سلام عزیزم نوروزت مبارک.امیدوارم سال خوبی واست باشه.واسه من و مامانت که هست.چون سالی هست که تو بدنیا میایی. امسال نوروز مطابق سنوات گذشته اومدیم یزد خونه باباجون و عزیز جون.عزیز حون تا مامنتو می بینه به همون لهجه یزدی میگه الهی قربون کف پاش بشم.راستی هر کسی واسه خودش تخمین میزنه که پسری یا دختر؟؟از  روی چهره مامانت. ولی واسه من و مامانت فرقی نداره .همین که سالم باشی کافیه. بابا حامد ...
7 فروردين 1391

عید 91

سلام گوگولی من عیدت مبارک. امسال عید اومدیم یزد خونه مامان بزرگ و بابابزرگ .توراه که مامانو اذیت نکردی این جند روز هم بچه خوبی بودی .یه بوس گنده واسه گلم .بابابزرگ هم یه ٥٠ تومنی عیدی بهت داد که مامان به جات خرج میکنه. حیف که زودتر به مامان نگفتی دخملی یا پسمل می خواستم اینجا برات لباس خوشگل بخرم ولی خب حالا که نمی دونم چه شکلی بخرم؟؟؟؟؟؟؟؟؟   ...
4 فروردين 1391

یه حس عجیب

سلام بهونه قشنگ من برای زندگی از امروز تا هر روزی که خدا حوصله و توانشو به من و بابایی بده خاطراتتو توی این وبلاگ ثبت میکنیم تا همیشه یادت بمونه که چقدر دوستت داریم. دیروز ١٢/٩/٩٠ حدس زدم که تو  باید تو دلم اومده باشی واسه همین یواشکی بدون اینکه به بابایی و مامان بزرگ چیزی بگم رفتم آزمایش دادم امروز هم رفتم نتیجه رو گرفتم جواب مثبت بود .(یه حس عجیبی دارم). فکر کنم تو هم که از اون دنیای قشنگ اومدی تو دل تنگ و تاریک مامانی یه حس عجیبی داری آره؟   ...
22 اسفند 1390

ویار!!!!!!!!

عزیزکم خلاصه بگم داری مامانی رو میکشی . البته از حالا معلومه که بچه عاقلی هستی چون صبحها که مامانی تو اداره است آرومتری ولی به جاش بعد از ظهر تلافی میکنی البته حتما تو ام حق داری دیگه وگرنه کدوم بچه رو دیدی مامانشو اذیت کنه.... کاش حداقل یه چیزی دلت می خواست مامانی واست میخرید .نه دلت آب می خواد نه دلت غذا می خواد ولی معلومه که وقتی ازعصری تا شب با مامان میشینی پای net و tv کلی کیف می کنیا شیطون. ...
22 اسفند 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی گولو می باشد