سونوی سوم و گل پسرم
سلام پسمل مامانی بالاخره روز موعود فرارسید و منو بابایی رفتیم دکتر .بابایی منو گذاشت تو مطب و خودشم یه نیم ساعتی دم در مطب رژه رفت تا بالاخره نوبت ما رسید و خانم دکتر گفت نی نی گولوی قشنگم پسره بابایی از خوشحالی دم در مطب یه ماچ گنده از مامان گرفت بعدشم منو برد خونه و رفت گل و شیرینی خرید و با هم رفتیم طبقه پایین پیش مامانی. وای باورت نمیشه مامانی و خاله بینا چقدر خوشحاب شدن .آخه می دونی خونه ما همیشه یه پسر قند عسل کم داشت. خیلی خوشحالم گوگولی من.بابا هم همینطور .روزی ٣ بار زنگ میزنه اداره مامان میگه پسرکم چطوره؟؟؟؟ خلاصه خبر اومدنت همه رو خوشحال کرد حالا دیگه ببین اومدنت چیکار می کنه. ...
نویسنده :
بیتا-حامد
0:50