آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

نی نی گولو

اولین مسافرت آراد

پسرکوچولوی من اولین مسافرت زندگیتو وقتی  50 روزت بود رفتیم. یزد.زادگاه باباجون.دیدن مامانبزرگ و بابابزرگ و عموها. خدارو شکرکه اصلا اذیتم نکردی.هرچند به خاطر سردی هوا خیلی نتونستیم بریم گردش و تفریح.انشاا..عید تلافی میکنیم. جالبه دختر خاله آنیتا هم اولین مسافرت زندگیشو تو 1 ماهگی اومد یزد عروسی مامان و بابا.خدایا زمان چقدر زود میگذره.میدونی بابایی شناسنامتو از یزد گرفت؟؟؟؟؟؟؟؟امیدوارم بزرگ شدی شاکی نشی. پسرعمو صدرا 1 سال و 2 ماه از تو بزرگتره خیلی شیرین و با نمکه .عکس پسرعمو و دختر خاله رو می ذارم که یادگاری بمونه   ...
3 آذر 1391

واکسن 2 ماهگی

گلم 20 آبان من و تو ،بابایی و مامانبزرگ رفتیم واسه واکسن 2 ماهگی. نمیدونم چرا هنوز یه فکری نکردن که این واکسن وحشتناکو تبدیل به قطره کنن!!!!!!!!! بابا که اصلا تو اتاق نیومد دلشو نداشت نگاه کنه .منم فقط زل زدم تو چشات تا تزریق تموم شد .کاش میشد دردتو من تحمل میکردم.مامانبزرگ هم خدا خیرش بده که پاهاتو نگه داشت. خداروشکر بعد از یک دقیقه گریه ات قطع شد و رفتیم خونه .تب نکردی و هیچ مشکلی هم پیدا نکردی.امیدوارم همه سختیهای زندگیتو به راحتی همین واکسنت پشت سر بذاری. ...
3 آذر 1391

زندگی شیرین تر می شود

آرادکوچولوی من خوشحالم که پا زندگی ما گذاشتی و زندگی من و بابایی رو شیرین تر کردی. حالا خیلی روال زندگیمون روتین تر شده شبا همزمان با من و بابا می خوابی و صبحها هم با ما بیدار میشی.در طول روز فقط وقتی شیر بخوای یا خوابت بیاد یکم نق نق میکنی وگرنه مثل یه گربه ملوس آرومی.یا روی تشک بازیت مشغول بازی هستی یا جلوی تلویزیونی و تماشا میکنی. دوست دارم هزار تااااااااااااااااااااااااااااا ...
3 آذر 1391

زایمان

باورم نمیشه که تو بغلمی فرشته من ، آراد من ،به خونه ما خوش اومدی... آخرین تاریخ ملاقات با خانم دکتر 14 شهریور بود که بهم گفت اگر تا 20 دردت نگرفت برو بیمارستان بستری شو همین طور هم شد و شما آقازاده ظاهرا دلتون نمیخواست پا به این دنیا بذارین. 19 من و بابایی همه چیز رو واسه ورود شما آماده کردیم و ساکمون بستیم و مامان حموم رفت و صبح روز20 به  همرا ه مامان بزرگ و گلی جون (خاله مامان) رفتیم بیمارستان ومن بستری شدم.و بهم آمپول فشار تزریق کردند از ساعت 10 صبح تا 2 بعد از ظهر طول کشید ولی بعد از معاینه دکتر گفت اگر بخوای طبیعی بیاری تا 3 روز دیگه باید همین روال ادامه پیدا کنه .پیشنهاد دادم که سزارین کنم و اون هم ...
3 آذر 1391

تشکر ویژه

پسرم امروز 17 روزت شد. تو ابن مدت  مامان (بابا  حامد)که 10 روز بابابزرگ و عمو عماد رو یزد تنها گذشتن و اومدن پیش ما موندن خیلی کمکمون کردن همین طور هم مامان بزرگ و خاله بزرگ که خیلی زحمت کشیدن دست همشون درد نکنه من که با وجود بخیه هام هیج کاری نمی تونم بکنم ولی باید یه تشکر ویژه بکنم از بابا حامد نه فقط واسه این 17 روز بلکه واسه 9 ماهه قبلش بابا حامد همه کج خلقی ها و بداخلاقی ها و ویار و تهوع و ..........................مامانو تحمل کرد ماههای آخر همه کارهای خونه از آشپزی نظافت و خرید و....همه افتاده بود گردن بابا و اونم بدون توقع همه رو انجام میداد. بعد از زایمان هم با وجود خرج ومخارح زیادمون یه ...
3 آذر 1391

ماه 7 و 8

پسرکم ماه ٧ و ٨ هم تموم شد.طبق نظردکتر ٣٠ روز دیگه باید تو بغلم باشی. سونوی هفته ٣١ نشون داد که ٢٠٤٠ گرم هستی و در حالت سفالیک قرارداری خب این یعنی اینکه همه چی برای زایمان طبیعی آماده است ولی من باورم نمیشه از پسش بربیام. فکر کنم همه چیزای اولیه که لازم بوده برات خریدیم بقیه شم باشه واسه وقتی خودت اومدی.   ...
26 شهريور 1391

ماه نهم

آراد کوچولوی من دیگه داره تموم میشه داری میای تو بغلم واسه دیدنت لحظه شماری میکنم .من و بابا هر روز میریم تو اتاقت و قربون صدقه وسایلت مییریم. ماه رمضونم تموم شد و من از اول شهریور مرخصی گرفتم .انتظار خیلی سخته ....
26 شهريور 1391

چکاپ ماه ششم

سلام آراد کوچولوی من 16 خرداد برای ششمین بار مطمئن شدم که حالت خوبه و قلب کوچولوت مرتب و منظم میزنه. من و بابایی کلی واست چیز خریدیم فرش لوستر پرده لباس تخت کمد ...خلاصه کلی این ماه بهت حال دادیم .فقط مامان تنبلت جون نداره اتاقتو بچینه ولی تا آخر این ماه قول میدم همه چیرو بذارم سرجاش. مامانی خیلی شبا تو دلم شیطون میشی مخصوصا ساعت 10 شب به بعد نمی دونم چرا ؟؟؟ اصلا نمی دونم شیطونیه نی نیا تو دل مامانشون مال وقتایی هست که ناراحتن یا وقتی شادن ؟ می دونم کارم تو اداره زیاده و خیلی اذیتت می کنم ولی تو قول بده هم مواظب خودت باشی هم مامانی چی فکر کردی !!!! پسر شدی که بشی عصای دست مامان دیگه!!!! قربون عصای کوچولوم برم.بوووووووووووس ...
25 خرداد 1391

چکاپ ماه پنجم

  گل پسرم ببخش که تا حالا اسمتو قطعی نکردیم.   من و بابا بین ٤ تااسم سرگردونیم. آریا آراد رایان و رادین   من از بچگی عاشق اسم آریا بودم.آراد هم به نظرم اسم سنگین و قشنگیه .رایان و رادین هم اسمای جدید و خوش آهنگی هستن.   مامان بزرگا با اسم رادین خیلی کنار نیومدن.رایان هم که به هر کی گفتیم گفتن آره دیگه بچه دو تا کامپیوتری باید بشه رایان(کنایه از رایانه)   خلاصه من بین آریا و آراد موندم و بابایی هم بین آراد و رادین دو دل. خودتم که هیچ کمکی نمی کنی به مامانی ١٨ رفتم واسه چکاب ماه پنجم فکر کنم ٥ دقیقه هم نشد خانم دکتر گفت همه چی خوبه خدارو شکر         ...
28 ارديبهشت 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی گولو می باشد